شماره ٥١١: همچو گل سرخ برو دست دست

همچو گل سرخ برو دست دست
همچو ميي خلق ز تو مست مست
بازوي تو قوس خدا يافت يافت
تير تو از چرخ برون جست جست
غيرت تو گفت برو راه نيست
رحمت تو گفت بيا هست هست
لطف تو درياست و منم ماهيش
غيرت تو ساخت مرا شست شست
مرهم تو طالب مجروح هاست
نيست غم ار شست توام خست خست
اي که تو نزديکتر از دم به من
دم نزنم پيش تو جز پست پست
گر چه يکي يوسف و صد گرگ بود
از دم يعقوب کرم رست رست
مست همه گرد در اين شهر ما
دزد و عسس را شه ما بست بست