شماره ٤٤٧: اي گل تو را اگر چه رخسار نازکست

اي گل تو را اگر چه رخسار نازکست
رخ بر رخش مدار که آن يار نازکست
در دل مدار نيز که رخ بر رخش نهي
کو سر دل بداند و دلدار نازکست
چون آرزو ز حد شد دزديده سجده کن
بسيار هم مکوش که بسيار نازکست
گر بيخودي ز خويش همه وقت وقت تو است
گر ني به وقت آي که اسرار نازکست
دل را ز غم بروب که خانه خيال او است
زيرا خيال آن بت عيار نازک است
روزي بتافت سايه گل بر خيال دوست
بر دوست کار کرد که اين کار نازکست
اندر خيال مفخر تبريز شمس دين
منگر تو خوار کان شه خون خوار نازکست