شماره ٣٦٠: ايا ساقي توي قاضي حاجات

ايا ساقي توي قاضي حاجات
شرابي ده که آرد در مراعات
چنان گشتم ز مستي و خرابي
که نشناسم اشارات از عبارات
پدر بر خم خمرم وقف کردست
سبيلم کرد مادر بر خرابات
دو گوشم بست يزدان تا رهيدم
ز حال دي و فردا و خرافات
دگرگون است کوي اهل تمييز
که آن جا رسم طاعاتست و زلات
در اين کو کدخدا شاهي است باقي
فرو روبيده اين کو را ز آفات