شماره ٢٩٦: مخسب اي يار مهمان دار امشب

مخسب اي يار مهمان دار امشب
که تو روحي و ما بيمار امشب
برون کن خواب را از چشم اسرار
که تا پيدا شود اسرار امشب
اگر تو مشترييي گرد مه گرد
بگرد گنبد دوار امشب
شکار نسر طاير را به گردون
چو جان جعفري طيار امشب
تو را حق داد صيقل تا زدايي
ز هجر ازرق زنگار امشب
بحمدالله که خلقان جمله خفتند
و من بر خالقم بر کار امشب
زهي کر و فر و اقبال بيدار
که حق بيدار و ما بيدار امشب
اگر چشمم بخسبد تا سحرگه
ز چشم خود شوم بيزار امشب
اگر بازار خالي شد تو بنگر
به راه کهکشان بازار امشب
شب ما روز آن استارگان ست
که درتابيد در ديدار امشب
اسد بر ثور برتازد به جمله
عطارد برنهد دستار امشب
زحل پنهان بکارد تخم فتنه
بريزد مشتري دينار امشب
خمش کردم زبان بستم وليکن
منم گوياي بي گفتار امشب