شماره ٢٦٥: راح بفيها و الروح فيها

راح بفيها و الروح فيها
کم اشتهيها قم فاسقنيها
اين راز يارست اين ناز يارست
آواز يارست قم فاسقنيها
ادرکت ثاري قبلت جاري
فازداد ناري قم فاسقنيها
لب بوسه بر شد جفت شکر شد
خود تشنه تر شد قم فاسقنيها
الله واقي و السعد ساقي
نعم التلاقي قم فاسقنيها
هر چند يارم گيرد کنارم
من بي قرارم قم فاسقنيها
ساقي مواسي يسخوا بکاسي
يحلف براسي قم فاسقنيها
در گوش من باد خوش مژده اي داد
زان سرو آزاد قم فاسقنيها
کاسا اداري عقل السکاري
منهم تواري قم فاسقنيها
مي گفت من خوش وي گفت مي چش
ما در کشاکش قم فاسقنيها