شماره ٢٥٣: چند نهان داري آن خنده را

چند نهان داري آن خنده را
آن مه تابنده فرخنده را
بنده کند روي تو صد شاه را
شاه کند خنده تو بنده را
خنده بياموز گل سرخ را
جلوه کن آن دولت پاينده را
بسته بدانست در آسمان
تا بکشد چون تو گشاينده را
ديده قطار شترهاي مست
منتظرانند کشاننده را
زلف برافشان و در آن حلقه کش
حلق دو صد حلقه رباينده را
روز وصالست و صنم حاضرست
هيچ مپا مدت آينده را
عاشق زخمست دف سخت رو
ميل لبست آن ني نالنده را
بر رخ دف چند طپانچه بزن
دم ده آن ناي سگالنده را
ور به طمع ناله برآرد رباب
خوش بگشا آن کف بخشنده را
عيب مکن گر غزل ابتر بماند
نيست وفا خاطر پرنده را