شماره ٢٠٥: چند گريزي ز ما چند روي جا به جا

چند گريزي ز ما چند روي جا به جا
جان تو در دست ماست همچو گلوي عصا
چند بکردي طواف گرد جهان از گزاف
زين رمه پر ز لاف هيچ تو ديدي وفا
روز دو سه اي زحير گرد جهان گشته گير
همچو سگان مرده گير گرسنه و بي نوا
مرده دل و مرده جو چون پسر مرده شو
از کفن مرده ايست در تن تو آن قبا
زنده نديدي که تا مرده نمايد تو را
چند کشي در کنار صورت گرمابه را
دامن تو پرسفال پيش تو آن زر و مال
باورم آنگه کني که اجل آرد فنا
گويي که زر کهن من چه کنم بخش کن
من به سما مي روم نيست زر آن جا روا
جغد نه اي بلبلي از چه در اين منزلي
باغ و چمن را چه شد سبزه و سرو و صبا