شماره ٣١: بادا مبارک در جهان سور و عروسي هاي ما

بادا مبارک در جهان سور و عروسي هاي ما
سور و عروسي را خدا ببريد بر بالاي ما
زهره قرين شد با قمر طوطي قرين شد با شکر
هر شب عروسيي دگر از شاه خوش سيماي ما
ان القلوب فرجت ان النفوس زوجت
ان الهموم اخرجت در دولت مولاي ما
بسم الله امشب بر نوي سوي عروسي مي روي
داماد خوبان مي شوي اي خوب شهرآراي ما
خوش مي روي در کوي ما خوش مي خرامي سوي ما
خوش مي جهي در جوي ما اي جوي و اي جوياي ما
خوش مي روي بر راي ما خوش مي گشايي پاي ما
خوش مي بري کف هاي ما اي يوسف زيباي ما
از تو جفا کردن روا وز ما وفا جستن خطا
پاي تصرف را بنه بر جان خون پالاي ما
اي جان جان جان را بکش تا حضرت جانان ما
وين استخوان را هم بکش هديه بر عنقاي ما
رقصي کنيد اي عارفان چرخي زنيد اي منصفان
در دولت شاه جهان آن شاه جان افزاي ما
در گردن افکنده دهل در گردک نسرين و گل
کامشب بود دف و دهل نيکوترين کالاي ما
خاموش کامشب زهره شد ساقي به پيمانه و به مد
بگرفته ساغر مي کشد حمراي ما حمراي ما
والله که اين دم صوفيان بستند از شادي ميان
در غيب پيش غيبدان از شوق استسقاي ما
قومي چو دريا کف زنان چون موج ها سجده کنان
قومي مبارز چون سنان خون خوار چون اجزاي ما
خاموش کامشب مطبخي شاهست از فرخ رخي
اين نادره که مي پزد حلواي ما حلواي ما