شماره ١٤٤: مثل حسنت بجهان نور نديده است کسي

مثل حسنت بجهان نور نديده است کسي
همچه عشقت غم پر زور نديده است کسي
پرتوت تافته بر عالم و نورت پنهان
شاهد ظاهر و مستور نديده است کسي
دو جهان شيفته دارد رخ ننموده تو
حسن در پرده و مشهور نديده است کسي
سخت دوريم ز تو با همه نزديکي ها
يار نزديک چنين دور نديده است کسي
دو جهان مست و خرابست ز يک جام الست
اين چنين باده پر زور نديده است کسي
جز دل اهل خرابات که جولانگه تو است
در جهان خانه معمور نديده است کسي
نصرت و ياريت آنست که بر دار کشي
همچه منصور تو منصور نديده است کسي
ميخورم زهر غمت را بحلاوت دلشاد
ماتمي را که بود سود نديده است کسي
هر کجا مرده دلي زنده جاويد شود
چون صداي سخنت صور نديده است کسي
چون غزلهاي دل افروز و جهانسوز تو (فيض)
سخني را که دهد نور نديده است کسي