شماره ١٠٠: باده خواهم که کشم ز آن لب و غبغب هله هي

باده خواهم که کشم ز آن لب و غبغب هله هي
بوسه خواهم که زنم مست بر آن لب هله هي
باده لعل از آن دست بلورين دو سه جام
پرپر خواهم و سرشار و لبالب هله هي
تنگ خواهم که در آغوش کشم آن بر دوش
چه شود در بزم آئي تو يک امشب هله هي
داردم چشم تو در آرزوي بيماري
نظري کن که بتاب آيم و در تب هله هي
سوخت جانم ز فراقت صنما رحمي کن
تا بکي در دل شب يارب و يارب هله هي
مطلبم نيست بجز آنکه فداي تو شوم
چه شود گر برسم از تو بمطلب هله هي
جان خدادوست بود (فيض) ندارد سر تن
برهانم ز صنم خانه قالب هله هي