شماره ٦: اي سر هر سروري در پاي تو

اي سر هر سروري در پاي تو
خوبي هر خوبي از بالاي تو
شد خراب چشم مستت ملک جان
اي جهاني مست از صهباي تو
بر سر يکديگر افتاده است دل
خسته مژگان بي پرواي تو
هر دو عالم را بيک جو کي خرد
عاشق شوريده شيداي تو
جاي هيهاي تو کي دارد سرم
اي دو عالم يک مي از هيهاي تو
از خودم دارد تهي وز خويش پر
پاي تا سر عشق سر تا پاي تو
همتي تا سر درين سودا نهم
اي سرم سودائي و سوداي تو
هر چه فرمائي بجان فرمان برم
اي من از جان بنده و مولاي تو
(فيض) را خاموش کن زين گفتگو
ظرف را کو وسعت درياي تو