شماره ١: تا به کي در مقام نازي تو

تا به کي در مقام نازي تو
چه شود گر بما بسازي تو
حسن رويت ز عشق دارد ساز
از چه با عاشقان نسازي تو
دست پرورد عشقبازي ما
نشود گر بما نبازي تو
ز آينه عشق ما نمود رخت
سزد الحق بما بنازي تو
در تو يکذره از حقيقت نيست
پاي تا سر همه مجازي تو
مينوازش بلطف خود گاهي
گر چه از (فيض) بي نيازي تو
مردم از غم سحر نخواهي شد
شب هجران چه بس درازي تو