شماره ٨٠٠: بر من نيستي کجائي تو

بر من نيستي کجائي تو
اي که يکجا دمي نيائي تو
آتش هجر تو کبابم کرد
سوختم اين چنين چرائي تو
اي سراپا چنانکه مي بايد
وي که هستي چنانکه بائي تو
نيک محبوب دلربائي ليک
بي وفائي عجب بلائي تو
گل نچينند عاشقان ز درخت
اي ز خود بي خبر کرائي تو
گر چه من نيستم سزاي تو ليک
بي وفائي عجب بلائي تو
(فيض) ديوانه ميکند فرياد
بر من نيستي کجائي تو