شماره ٧٩٤: هجران جانان تا بچند آن يار کو آن يار کو

هجران جانان تا بچند آن يار کو آن يار کو
وين شورش دل تا بکي دلدار کو دلدار کو
در سينه دلها شد طپان جانها ز تنها شد روان
تا کي بود اين رو نهان ديدار کو ديدار کو
ذرات عالم مست او خورده شراب از دست او
نغمه سرايان کو بکو خمار کو خمار کو
افلاک سرگردان و مست خاکست مدهوش الست
در عالم بالا و پست هشيار کو هشيار کو
حلاج محو آن جمال دستک زنان در وجد و حال
نغمه سرا کاي ذوالجلال آندار کو آندار کو
در دنيي و عقبي مپيچ جز حق همه هيچست هيچ
در دار عالم غير حق ديار کو ديار کو
حق در برابر روبرو بنموده رو از چارسو
کوران گرفته جستجو کان يار کو کان يار کو
منصور اناالحق ميزند من صور حق حق ميزنم
زينصور انا شاهد فنا جز يار کو جز يار کو
گر راست ميگوئي تو (فيض) دم درکش و خاموش باش
آنرا که باشد محو يار گفتار کو گفتار کو