شماره ٧٨٣: در دل هر ذره مهر جان ما دارد وطن

در دل هر ذره مهر جان ما دارد وطن
ميکشد بهر گل جان خارهاي جور تن
اين جهان و آن جهان از جان گريبان چاک کرد
تا دهد جا جان ما را در درون خويشتن
هر که قدر جان پاک ما شناسد چون ملک
سجده آرد جان ما را زآنکه شد جانرا وطن
خاک ما دارد شرف بر جان ابليس لعين
زآنکه اين تن داد حق را آن ز حق دزديد تن
نور حق پنهان شد اندر خاک از چشم عدو
نور آتش ديد در خود گفت کي باشد چو من
اجر چندين ساله طاعت رفت از دستش برون
چونکه پا بيرون نهاد از انقياد ذوالمنن
چون حسد برد و تکبر کرد کافر شد رجيم
در پناه حق گريز اي (فيض) زين دو همچو من
سعيها دارد بسي ابليس در اهلاک ما
تا تواني سعي ميکن در نجات خويشتن