شماره ٧٦٨: يکره ز خانه مست برا اي نگار من

يکره ز خانه مست برا اي نگار من
بگذر ميان جمع و درا در کنار من
تا در کنار چشم مني تازه و تري
مانا که آب ميکشي اي گل ز خار من
در دام زلف پر شکن تست پاي دل
گو غمزه دست رنجه مکن در شکار من
غنج و دلال و عشوه و ناز است کار تو
افتادگي و عجز و نياز است من
از ديده ام رود برهت جويبار اشک
تو ننگري بناز سوي جويبار من
تا کي ز بزم وصل تو حرمان نصيب من
بر بي سعادتيست همانا مدار من
از (فيض) در ميان نه اثر ماند و نه عين
يکدم درآئي ار ز کرم در کنار من