شماره ٧٥٨: از وفا نام شنيديم همين است همين

از وفا نام شنيديم همين است همين
زان نشان بس طلبيديم همين است همين
غير معشوق حقيقي که وفا شيوه اوست
يک وفادار نديديم همين است همين
ديده هر چند گشوديم در اطراف جهان
جز خدا هيچ نديديم همين است همين
يا ز آنست که او در دل ما جا دارد
همه جا هرزه دويديم همين است همين
غير معشوق ازل نيست دگر معشوقي
حسن خوبان همه ديديم همين است همين
ثمر هر شجري اوست همانست همان
ما بهر باغ چريديم همين است همين
اينکه گفتند بجز عشق رهي نيست بحق
ما بدين حرف رسيديم همين است همين
نيست در ميکده دهر بجز باده عشق
مي هر نشائه چشيديم همين است همين
سير هر طايفه کرديم بغير از عشاق
مردم راست نديديم همين است همين
سربسر کوچه و بازار جهان گرديديم
جز غم او نخريديم همين است همين
همه چيزي بنظر آمد از اسباب جهان
جز قناعت نگزيديم همين است همين
گوش هر چند بهر سوي نهاديم چو (فيض)
جز حديثش نشنيديم همين است همين