شماره ٧٥٣: باغ روي تو روضه رضوان

باغ روي تو روضه رضوان
داغ عشق تو مالک نيران
طاق ابروت قبله اسلام
کفر گيسوت رهبر ايمان
چشم مست تو ساقي ايمان
لب سيراب چشمه حيوان
عقد دندانت رشک مرواريد
وان لب لعل غيرت مرجان
زلف بر چاه غبغبت ظلمات
واندرو آب زندگي پنهان
جمع در گيسوي پريشانت
جمع دلهاي بيسر و سامان
تا به بيند صباي هر جائيش
خال در زير زلف شد پنهان
در کمال تو عقلها واله
در جمال تو ديدها حيران
داغ عشق تو زخم را مرهم
ياد روي تو درد را درمان
چون دل (فيض) يافت آبادي
هر دلي کو ز عشق شد ويران