شماره ٧٠٠: با خيالت شور و مستي ميکنم

با خيالت شور و مستي ميکنم
در وصالت ترک هستي ميکنم
از دو چشم مست تو خون ميخورم
وز لب لعل تو مستي ميکنم
زهر چشمي دارم و نوش لبي
خستگي و تندرستي ميکنم
مست ميگردم چو پستم ميکني
سربلنديها ز پستي ميکنم
در شب وصل تو بندم زلها
فکر روز تنگدستي ميکنم
گر چه عالي همتم در کار عشق
پيش بالاي تو پستي ميکنم
(فيض) دايم مست و هرگز مي نخورد
از شرابت عشق مستي ميکنم