شماره ٦٩٩: از شراب عشق مستي ميکنم

از شراب عشق مستي ميکنم
با خيالي بت پرستي ميکنم
پيش چشمي و لبي هردم غزل
ميسرايم شور و مستي ميکنم
از شراب نرگس مستانه
بيخودي و مي پرستي ميکنم
چون شدم بيمار چشمي کي دگر
ياد روزي تندرستي ميکنم
چون ندارم بر وصال دوست پاي
چارها از تنگدستي ميکنم
از تغافلهاي او خون ميخورم
وز بلنديهاش پستي ميکنم
(فيض) از خود لاف هستي کي زنم
هستيم چون اوست هستي ميکنم
ميشوم عالي چو پستم ميکند
هستي از بالاي پستي ميکنم