شماره ٦٥١: چشم خوش پر شعبده مست تو نازم

چشم خوش پر شعبده مست تو نازم
وآن غمزه خونريز زبردست تو نازم
بستي چو گشادي گره از زلف بر ابرو
قربان گشاد تو شوم بست تو نازم
دلهاي خلايق همه از پاي در افتاد
زان شانه که بر زلف زدي دست تو نازم
برخواست ز جام غم و پيکان تو بنشست
تيري که زدي بر دل من شست تو نازم
از پاي در افتاد هر آنکس که سري داشت
طرز نگه چشم سيه مست تو نازم
زد بر صف عشاق و صف خويش نگه داشت
خونريزي مژگان زبردست تو نازم
کردي نگهي خفيه دل (فيض) ربودي
چشم خوش پر شعبده مست تو نازم