شماره ٦٤١: دردا که درين راه بسي رنج کشيديم

دردا که درين راه بسي رنج کشيديم
بس راه بريديم و بمنزل نرسيديم
قومي که ره راست گزيدند و رسيدند
ما در غم تحصيل ره راست خميديم
آن قوم گر آرام گذشتند گذشتند
ما در پي آرام همه عمر طپيديم
گفتند که اين راه بمقصد دو سه گامست
طي شد همه عمر بمقصد نرسيديم
گفتند ز خود تا زهي ره نشود طي
جان رفت برون از تن و از خود برميديم
بشکافت غبار از سر خار ره و بنمود
بوديم خود آن خار که در پاي خليديم
هر تخم که در مزرعه عمر فشانديم
حيرت درويديم و بحسرت نگريديم
زابر کرمش (فيض) مگر رحمتي آيد
تا پاک شويم از دنس خود که پليديم