شماره ٦٣٧: اي خوشا وقت عاشق بدنام

اي خوشا وقت عاشق بدنام
حبذا حال رند دردآشام
دلبري خواهم و لب کشتي
تا زماني ز عمر گيرم کام
لذتي نيست در دو کون مگر
لذت عاشقي و باده و جام
دود و خاکستر حريق فراق
به ز جان و دل فسرده خام
گر نخواهي گل سبو گردي
صاف کن دل بدردي ته جام
(فيض) اگر کام جاودان خواهي
مست ميباش و عاشق و بدنام
از حقيقت بگوي در پرده
گو سخن را مجاز باشد نام