شماره ٥٦٠: ذاب قلبي من اشتياق لقاک

ذاب قلبي من اشتياق لقاک
حسرت وصل مي بريم بخاک
بر سر آتش تو مي سوزيم
در هواي تو مي شويم هلاک
چون ضروريست سوختن ما را
احرق ارواحنا بنار هواک
مي دهيم از پي وصال تو جان
اهدنا ربنا سبيل رضاک
گر تو خواهي که ما هلاک شويم
جان فشانيم از براي هلاک
دوست خواهد چه سوزش و شورش
من و سوز درون و سينه چاک
دل و جان پاک کردم از اغيار
پاک بايد رود به عالم پاک
ز آتش عشق گر بسوزد (فيض)
گم شو از بحر کو خس و خاشاک