شماره ٥٣٩: اي که هستي بنور هستي طاق

اي که هستي بنور هستي طاق
احي من احرقته نار فراق
لطف کن جامي از شراب وصال
سوختند از فراق تو عشاق
ارنا من لقائک الميمون
نظرة بالعشي و الاشراق
مي تواني که زنده گرداني
بوصال آنکه را کشي ز فراق
جانم از فرقت تو مي نالد
بشنو اي دوست ناله عشاق
دل ما را گزيد مار هوا
قد اتينا اليک انت الراق
کام ما تلخ ماند از بعدت
نرسد شهد فربت ار بمزاق
بر تو آسان و سهل بخشش قرب
دوري و صبر از تو بر ما شاق
گر تو ما را براني از در خود
مالنا منک من ولي واق
بکجا از درت پناه بريم
درگه تست ملجا عشاق
(فيض) اگر با غم تو باشد جفت
در دو عالم بود بشادي طاق