شماره ٥٠٨: اي رهنماي گم شدگان اهدنا الصراط

اي رهنماي گم شدگان اهدنا الصراط
وي چشم راه روان اهدنا الصراط
در دوزخ هوا و هوس مانده ايم زار
گم کرده ايم راه جنان اهدنا الصراط
بگذشت عمر در لعب و لهو بي خودي
شايد تدارکي بتوان اهدنا الصراط
ره دور وقت دير و شب تار و صد خطر
مرکب ضعيف و جاده نهان اهدنا الصراط
غولي ز هر طرف ره وامانده زنده
آه از صفير راهزنان اهدنا الصراط
ني ره بسوي سود و نه سوي زيان بريم
اي از تو سود و از تو زيان اهدنا الصراط
از شارع هوا و هوس در نمي رويم
گاهي در اين و گاه در آن اهدنا الصراط
رفتند اهل دل همه با کاروان جان
ما مانده ايم بي دل و جان اهدنا الصراط
گم گشت (فيض) و راه بجائي نميبرد
اي رهنماي گمشدگان اهدنا الصراط