شماره ٥٠٧: روي دل سوي هوا کردم غلط

روي دل سوي هوا کردم غلط
جاده در راه خدا کردم غلط
چشم عقلم بود و بستم کاشگي
کور بودم از عما کردم غلط
يا گمان بردم هواهم رهبريست
رهزني را رهنما کردم غلط
دل نميبايست بستن در هوا
دل چو بستم در هوا کردم غلط
کاشکي يکبار بودي يا دو بار
اندرين ره بارها کردم غلط
کاشکي يک يا دو جا بودي غلط
گام و گام و جابجا کردم غلط
هيچ کس با من نميگويد درست
کز کجا اين راه را کردم غلط
اي عزيزان روز روشن راه راست
چشم بينا از کجا کردم غلط
بست چشم عقل را دست هوا
(فيض) را از هوا کردم غلط