شماره ٤٨٧: يار آمد يار پيش دويدش

يار آمد يار پيش دويدش
هم دل و هم جان پيش کشيدش
هر چه بخواهد بنزد وي آريد
هر چه بگويد سر بنهيدش
دل خود که بود جان خود که بود
محو شويدش محو شويدش
غيري ابدي هستي فرو شد
بخنجر لا سر ببريدش
غير که باشد سوي چه باشد
هي بکشيدش هي بکشيدش
عشق دوست را چه حلاوتست
الصلا ياران هي بچشيدش
خامي ار گويد عشق چه باشد
آتش بزنيد خوش به پزيدش
محتسبي اگر گراني کند
رطل گراني پيش نهيدش
عشق (فيض) را گر ديد ميهمان
از دل و از جان خوان بکشيدش