شماره ٤٧٥: در دلم مهر ماهروئي بس

در دلم مهر ماهروئي بس
در سر از عشق هاي و هوئي بس
آب چشم و هواي دل داري
آتش عشق و خاک کوئي بس
چون مرا نيست تاب بزم وصال
سر کوئي و جستجوئي بس
بخيال از وصال خرسندم
ز آب دنيا مرا سبوئي بس
زان دهان قانعم به دشنامي
يادم آرد بگفتگوئي بس
دست در گردنش نيارم کرد
زان رخ و زلف رنگ و بوئي بس
هر دو عالم فداي يک مويش
(فيض) را مويه و موئي بس