شماره ٤٦٦: بکين غم فلک برخواست امروز

بکين غم فلک برخواست امروز
بيا ساقي که روز ماست امروز
بگردان جام مي دوران شادي است
هواي ساغر و ميناست امروز
بگردش آر چشمان تو ميناست
لبانت ساغر صهباست امروز
بخواب آمد مرا خورشيد امشب
فروغت بزم ما آراست امروز
گران از بزم رفت و يار بنشست
غم از جان و دلم برخواست امروز
صفاي سينها و باده صاف
جدال محتسب بيجاست امروز
قيامت قامتي از جاي برخواست
از آن قامت مرا فرداست امروز
مشو غافل که در مژگانش اي (فيض)
بقتل ما اشارتهاست امروز
ز تو خنجر ز من بنهادن سر
مرا عيد و ترا اضحاست امروز