شماره ٤٦٤: اي که در گل زار حسنش ميخرامي مست ناز

اي که در گل زار حسنش ميخرامي مست ناز
ميفکن گاهي نگاهي جانب اهل نياز
اي که سر تا بپا روئي چو خور بنماي روي
تا به بينم شاهد حق ز آينه ارباب راز
روي دارم سوي آنکو روي دارد سوي او
روي او پيداست در روي اسيران نياز
عيشها دارند ز الطاف نهاني مخاصان
قصه الطاف محمود است و اخلاص اياز
آه ازينصورت پرستان تهي از معرفت
از جمال شاهد معني بصورت مانده باز
چند و چند از صورت صورت پرستي شرمدار
شاهد معني است حاضر تو بصورت عشقباز
رو بشهرستان معني آر از اين صورتکده
تا که باشي در ميان اهل معني سرفراز
هر که دستش کوته از معني است در صورت زند
ليک بايد کرد معني را ز صورت امتياز
چون نداري معرفت لب را ببند از گفتگو
العياذ از آستين کوته و دست دراز
از ريا و غل و غش خالي شو اي طاعت پرست
صدق و اخلاص و امانت بهتر است از صد نماز
شستن ظاهر ز انواع نجاستها چه سود
باطن آکنده است چون از شرک و کين و حرص و آز
از ره عجز و نياز آمد بدرگاه تو (فيض)
بر دلش بگشا دري اي بي نياز چاره ساز