شماره ٤٥٠: اي در سرم از تو جوش ديگر

اي در سرم از تو جوش ديگر
در کشور جان خروش ديگر
در چشمه سلسبيل نوشي است
واندر دهن تو نوش ديگر
هر عاشق را غمي و جوشي است
عشاق تر است جوش ديگر
هر کس باشد ز ساقي مست
وين قوم ز ميفروش ديگر
هر قومي راست عقل و هوشي
مجنون تر است هوش ديگر
هر دوش اين بار برنتابد
عشق تو کشم بدوش ديگر
آن حرف که از زبان عشق است
من ميشنوم بگوش ديگر
آن را که زبان عشق فهمد
گوش دگر است و هوش ديگر
هرکس ز غمي سرآيد و (فيض)
دارد ز غمت سروش ديگر