شماره ٤٤١: مرا رنجور کردي ياد ميدار

مرا رنجور کردي ياد ميدار
ز خويشم دور کردي ياد ميدار
چو دل بستم بوصل از من بريدي
مرا مهجور کردي ياد ميدار
نهان کردي ز من خورشيد رويت
مرا بي نور کردي ياد ميدار
چو در عشق خودم کردي گرفتار
غمم پر زور کردي ياد ميدار
چو مست باده آن چشم گشتم
مرا مخمور کردي ياد ميدار
نميبايست ز اول آن وفا کرد
مرا مغرور کردي ياد ميدار
اميد وصل تو شمع دلم بود
چراغم کور کردي ياد ميدار
نمک زان لب فشاندي بر دل ريش
سرم پرشور کردي ياد ميدار
ستم بر (فيض) کردي در شکايت
مرا معذور کردي ياد ميدار