شماره ٤٣٧: مراست ديدن روي تو بي نقاب لذيذ

مراست ديدن روي تو بي نقاب لذيذ
چنانکه تشنه ده روزه است آب لذيذ
بود لذيذ مرا در بهشت ذوق وصال
چنانکه عابد صد ساله را ثواب لذيذ
بود مراد تو ترک حساب اي زاهد
مراست چون و چراهاش در حساب لذيذ
مرا بروز قيامت پس از لقاي حبيب
بود جوار وي و پرسش و خطاب لذيذ
زحور و قصر بلور و عسل مگوي که من
جز اوم هيچ نباشد بهيچ باب لذيذ
بود ز چشم خوش يار لذت مستيم
چنانکه عامه را مستي شراب لذيذ
از اين جهان غم او انتخاب کردم من
که نزد من غم او هست بيحساب لذيذ
بود ز سينه بريان خود مرا لذت
چنانکه گرسنه را بود کباب لذيذ
نماند صحبت اصحاب را دگر فيضي
مراست (فيض) همين صحبت کتاب لذيذ