شماره ٤٢٨: اي مسلمانان مرا عشق جواني پير کرد

اي مسلمانان مرا عشق جواني پير کرد
پاي دل را کافري در زلف خود زنجير کرد
ني غلط، گردد جوان از عشق بازي اهل دل
غم که باشد تا تواند عاشقان را پير کرد
ني غلط هم نيست سوزد مغز را در استخوان
هم جوان هم پير را از جان شيرين سير کرد
از بني آدم چه ميخواهند اين قوم پري
يارب اين بيداد خوبان را که بر ما چير کرد
تا دچار من شده است ابرو کماني در کمين
بهر قصد جان من مژگان خود را تير کرد
اي عزيزان با دل من نازنينان را چه کار
در شمار چيستم تا بايدم تسخير کرد
ني غلط کردم که اينان نيز چون من سخره اند
پادشه عشق است معشوقي کجا تقصير کرد
روز اول پاي دل را (فيض) ميبايست بست
کار چون از دست شد کي ميتوان تدبير کرد
بودني چون بايدش بودن پشيماني چه سود
رو نمايد آخر آن کاول قضا تقدير کرد