شماره ٤١١: اگر سوي شام ار بري ميرود

اگر سوي شام ار بري ميرود
اجل آدمي را ز پي ميرود
دلا ساز ره کن که معلوم نيست
کزين خاکدان روح کي ميرود
دي عمر آمد بهاران گذشت
بهاران گذشتند و دي ميرود
بهر جا دلت رفت آنجاست جان
سراپاي دل را ز پي ميرود
دل تو چه شخص و تنت سايه است
بهر جا رود شخص في ميرود
دل اندر خدا بند و بگسل ز خلق
که آخر همه سوي وي ميرود
از آن روي دل در خدا کرد (فيض)
که لاشي ء دنبال شي ء ميرود