شماره ٤٠٢: شکر افشان دهانش نگريد

شکر افشان دهانش نگريد
لبن آلوده لبانش نگريد
بنگاهي بجهان جان بخشد
حکم بر جان و جهانش نگريد
خلقي از مستي چشمش مستند
مي بي کام و دهانش نگريد
زهر ميگيرد از ابرو مژگان
سهمگين تير و کمانش نگريد
خاطرش با من و رو باد گران
سوي من لطف نهانش نگريد
از لب من سخن او ميگويد
در بيانم به بيانش نگريد
زير هر پرده نهانش بينيد
پرده هم اوست عيانش نگريد
(فيض) دل با حق و رو در خلقست
شرح حالش ز بيانش نگريد
گر ندانيد کز اهل درد است
درد او در سخنانش نگريد