شماره ٣٩٤: هر که روي تو نديد از دو جهان هيچ نديد

هر که روي تو نديد از دو جهان هيچ نديد
هر که نشنيد ز تو هيچ کلامي نشنيد
هر سري کو ز مي عشق تو مدهوش نشد
چو شنيد از ره گوش وز ره چشم چو ديد
از ازل تا به ابد در دو جهان گرسنه ماند
هر که از مائده عشق طعامي نچشيد
تا بشام ابد از رنج خمار ايمن شد
هر که در صبح ازل ساغري از عشق چشيد
آب حيوان که خضر در ظلماتش ميجست
بجز از عشق نبود اين خبر از غيب رسيد
غير عشق و غم عشق از دو جهان هيچ متاع
مردم چشم و دل اهل بصيرت نگزيد
هر که در بحر غم عشق فرو شد چون (فيض)
نه بکس ني ز کسي زهد فروشد نه خريد