شماره ٣٥٩: گر پذيري تو ز من جان چه شود

گر پذيري تو ز من جان چه شود
کار بر من کني آسان چه شود
دل ز من بردي و جان شد مشتاق
گر فداي تو شود جان چه شود
برقع از روي چو مه برگيري
تا شوم واله و حيران چه شود
از گلستان رخ و زلف تو من
گر بچينم گل و ريحان چه شود
گر دهان را بسخن بگشائي
تا برم قند فراوان چه شود
ساقي چشم تو گر باده دهد
تا خرد مست شود زان چه شود
فکني ز آن لب شيرين شوري
در نهاد شکرستان چه شود
بر لبم لب بنهي تا آبي
کشم از چشمه حيوان چه شود
گره از زلف اگر بگشائي
تا شود خلق پريشان چه شود
سر (فيض) ار بودت تا از تو
شودش کار بسامان چه شود
بنوازي تو اگر موري را
تا شود رشک سليمان چه شود