شماره ٣٥٧: همه را خود نوازد و سازد

همه را خود نوازد و سازد
گرچه از خود بکس نپردازد
همه او او همه است خود با خود
جاودان نرد عشق مي بازد
کسوت نو بهر زمان پوشد
مرکب تازه دم بدم تازد
گاه شاهد شود کرشمه کند
گاه با شاهدان نظر بازد
که نياز آورد بدرگه خود
گاه بر خود بخويشتن نازد
گاه سوزد بقهر دلها را
گاه سازد بلطف و بنوازد
هست درمان هر دلي دردي
(فيض) را درد عشق مي سازد