شماره ٣٣٥: هر دل که عشق ورزد از ما و من برآيد

هر دل که عشق ورزد از ما و من برآيد
کوشم بجان درين کار تا جان زتن برآيد
از عشق نيست خوشتر گشتم جهان سراسر
سوي يقين گر آيد از شک و ظن برآيد
زهر فراق نوشم بهر وصال کوشم
حکمش بجان نيوشم تا کام من برآيد
گر سر دهم نفس را آتش فتد در افلاک
گر در چمن کشم آه دود از چمن برآيد
گر آتش نهانم پيدا شود بمحشر
دوزخ بسوزد از رشک دودش ز تن برآيد
گر روي تو به بينم هنگام جان سپردن
قبرم بهشت گردد نور از کفن برآيد
بر باد بوي زلفت ار جان شود ز قالب
سنبل ز خاک قبرم مشک از بدن برآيد
حمد تو مي نگارم بر لوح هر هوائي
شکر تو ميگذارم هر جا سخن برآيد
گر شعر (فيض) خواند واعظ فراز منبر
بس آه آتش افروز از مرد و زن برآيد