شماره ٢٦٨: شکر تو چسان کنم که شايد

شکر تو چسان کنم که شايد
از جز تو ثناي تو نيايد
گر هم نکنم ثنا چه گويم
نطقم بچه کار ديگر آيد
آن لب که ثناي تو نگويد
آخر بچه خوشدلي گشايد
آندست که دامنت نگيرد
از بهر چه زآستين برآيد
آن پاي که در رهت نپويد
سر که رود و بر که آيد
آن سر که هواي تو ندارد
بر تن بکدام اميد بايد
آندل که درو محبتت نيست
در سينه چو نغمه مي سرايد
آن جان که ز تو نشان ندارد
حقا که بجاي تن نشايد
آن ديده که ديده روي خوبت
بر غير چگونه ميگشايد
آن گوش که نام تو شنيده
چون حرف دگر در آن درآيد
از فيض تو پاي تا سر (فيض)
هر لحظه محبتي فزايد
آنم که سراسر وجودم
پيوسته بحمد تو سرايد