شماره ٢٦٢: گذشت موسم غم فصل وصل يار رسيد

گذشت موسم غم فصل وصل يار رسيد
نواي دلکش بلبل به نوبهار رسيد
سحاب خرمي آبي بر وي کار آورد
نويد عيش بفرياد روزگار رسيد
شگفته شد گل سوري فلک بهوش آمد
بيار مي بملک مستي هزار رسيد
صبا پيام وصالي ز کوي يار آورد
شفا بخسته قراري به بي قرار رسيد
قرار گير دلا مايه قرار آمد
کنار باز کن اي جان که آن نگار رسيد
شب فراق به صبح وصال انجاميد
شکفته شو چو گل اي دل که گلعذار رسيد
فراق ديده مخمور از شراب وصال
ز لعل يار به صهباي خوشگوار رسيد
بپاي لنگ و دل تنگ رفتم اين ره را
دلم بيار و روانم بدان ديار رسيد
بسي جفا که ز اغيار بر دلم آمد
کنون نماند غمي يار غمگسار رسيد
هر آنچه خواست دلم شد بمدعا حاصل
هزار شکر به اميد اميدوار رسيد
دعاي نيمشب (فيض) را که رد مي شد
کنون اجابتي از لطف کردگار رسيد