شماره ٢٤٣: افلاک را جلالت تو پست ميکند

افلاک را جلالت تو پست ميکند
املاک را مهابت تو پست ميکند
هر جا دلي که عشق تو در وي کند نزول
هوشش ربايد و خردش مست ميکند
مر پست را عبادت تو ميکند بلند
مر نيست را ارادت تو هست ميکند
جان را ز آسمان بزمين لطفت آورد
لطف خفي شماره هر مست ميکند
علم رسا احاطه ذرات کاينات
تا قدر او بلند شود پست ميکند
سازد ز نطفه قدرت تو صورت عجب
تا جان کند شکار ز تن شست ميکند
تا ديده اش گشايد در ظلمت افکند
تا سر بلند گردد پا پست ميکند
بر اهل خير چون بگشايد دري بهشت
بر دوزخ آن گشاد دري بست ميکند
آزاري ار چه ميرسد از گردش سپهر
ليکن تلافي چو دلي خست ميکند
جاي حوادث است جهان بلند و پست
گاهي کند بلند و گهي پست ميکند
بيماريي چو دست دهد يا عدو دعا
سعي طبيب و کار زبردست ميکند
هر دم که (فيض) ميل جهان دگر کند
دستش گرفته دست تو پاپست ميکند