شماره ١٩٥: ز غفلت تو ترا صد حجاب در پيش است

ز غفلت تو ترا صد حجاب در پيش است
صفاي چهره جانرا نقاب در پيش است
بسي کتاب بخواندي کتاب خويش بخوان
ز کردهاي تو جانرا کتاب در پيش است
حساب کرده خود کن حساب در چه کني
که ماند از پس و روز حساب در پيش است
عذاب روح مکن بهر مال دنيي دون
عذاب قبر و سؤال و جواب در پيش است
ز بهر آنچه ز پس ماندت چه ميسوزي
زمين و حشر و تف آفتاب در پيش است
جواب پرسش اعمال خود مهيا کن
شدن ز شرم و خجالت چو آب در پيش است
تواني ار بعبادت شبي بروز آري
بکن بکن که بهشت و ثواب در پيش است
تواني ار نکني معصيت بدار فنا
مکن مکن که جحيم و عقاب در پيش است
زماني ار نکني خواب در دل شب ها
شود که در لحدت وقت خواب در پيش است
نصيحت تو يکي (فيض) در دلت نگرفت
ترا ز گفته خود صد حجاب در پيش است