شماره ١٧١: شوريدگان عشق را اي مطرب آهنگ فناست

شوريدگان عشق را اي مطرب آهنگ فناست
برگ نوا را ساز کن ساز ره مستان نواست
بيخ طرب در چنگ ما اندوه و غم دلتنگ ما
لذات دنيا ننگ ما ما را ببزم دوست جاست
زاهد ز جنت دم زند سلطان ز تاج و تخت و ملک
ما را نه اين زيبد نه آن فوق دو عالم جاي ماست
جا در زمين گو تنگ باش ما را که در عرش است دل
در زير سر گو سنگ باش ما را چو بر افلاک پاست
بيگانه اي مشتري ما را تو ارزان ميخري
کي ميشناسد جنس ما الا کسي کو آشناست
گوهر شناسد مشتري کي داندش هر گوهري
آنرا که باشد معرفت داند که اين در پربهاست
پرورده عشقيم ما داديم در دل عيشها
ما را ز معشوق ازل در جان و دل پيغامهاست
گو غير ما با جنگ باش از عاشقي در ننگ باش
آن يار با ما آشتي زين عشق ما را فخرهاست
هر درد در عالم بود اي (فيض) ميدارد دوا
هم درد من از عشق خواست هم عشق دردم را دواست