شماره ١٤٥: هر جا معشوق تازه روئي است

هر جا معشوق تازه روئي است
از ميکده خدا سبوئي است
زان چشمه جانفزا روان است
هر جا از حسن آبروئي است
زلف همه دلبران عالم
از طره يار تار موئي است
هر جا مشگي و عنبري هست
از گيسوي آن نگار بوئي است
در هر که جمال با کماليست
از بحر محيط دوست جوئي است
از ره نروي که اوست مقصود
هر جا در هر دل آرزوئي است
غافل نشوي که اوست مطلوب
هر جا طلبي و جستجوئي است
اين طرفه که قبله جز يکي نيست
روي دل هر کسي بسوئي است
اي (فيض) بجز حديث او نيست
هر جا سخني و گفت و گوئي است