شماره ١٢٦: ز شور عشق مرا در سرست شور قيامت

ز شور عشق مرا در سرست شور قيامت
تو اي که عشق نداري برو براه سلامت
قيامتي است بهر گام راه عشق و بهشتي
خنک کسي که قيامت بديد تا بقيامت
کمان عشق حريفي کشد که باک ندارد
شود اگر هدف صد هزار تير ملامت
هزار خوف و خطر هست گر چه در ره عشق
ولي ز عشق توان يافت عز و جاه و کرامت
نبي ز عشق نبي شد ولي ز عشق ولي گشت
ز عشق يافت نبوت ز عشق رست امامت
چه عشق هست ترا هر چه هست در دو جهان
چرا که عشق بود اصل هر دو کون تمامت
حيات عشق و مماتست عشق و عشق نشورست
نعيم عشق و جحيمست عشق و عشق قيامت
حساب عشق و کتابست عشق و عشق ترازو
صراط عشق و نجاتست عشق و عشق ندامت
وسيله عشق ولوا عشق و عشق حوض و شفاعت
درخت طوبي عشقست و عشق دار قيامت
لقاي حق نبود غير عشق پاک ز اغراض
چو (فيض) عشق بود زار نميبري تو غرامت