شماره ٦٣: زان دو چشمم مدام مست و خراب

زان دو چشمم مدام مست و خراب
ميکشم لحظه لحظه جام شراب
ميشوي از فروغ حسن آتش
ميشوم از نگاه حسرت آب
غمزه شوخ چشم فتانت
ميبربايد دل از اولوالالباب
هوشمندان ز نرگس مستت
بيخود افتاده اند مست و خراب
قامتي خواهد آمدم در بر
دوش ديدم قيامتي در خواب
خون دل تا بکي بديده برم
چون کنم در جگر ندارم آب
در وصلت چو بسته اي بر (فيض)
افتح يا مفتح الابواب