شماره ٣١: هر که آگه شد از فسانه ما

هر که آگه شد از فسانه ما
عاقبت پي برد بخانه ما
آنکه جويد نشان نشان نبرد
بي نشاني بود نشانه ما
بگذراند ز عرش هر که نهد
سر طاعت بر آستانه ما
توسن چرخ را بدين شوکت
رام کرده است تازيانه ما
نرسد دست کوته همت
که بلندست آشيانه ما
قدر ما را کسي نميداند
غير آن صاحب زمانه ما
همه عالم اگر شود دشمن
ما و آن دوست يگانه ما
هر که با ما بسر برد نفسي
داند او عيش جاودانه ما
هر که را وصل ما بچنگ آيد
هوش بربايدش چغانه ما
غير درگاه ما پناهي نيست
سر خلقي و آستانه ما
کار و استاد و کارگه مائيم
غير ما نيست کار خانه ما
همه ما و بهانه اغيار
کو کسي بشکند بهانه ما
دام پيدا و دانه ناپيدا
غيب بينست مرغ دانه ما
از سر اهل ربايد هوش
دم مزن (فيض) از فسانه ما